از زمان استقلال تاکنون، موضوع امنيت قلب سياست خارجي پاکستان به شمار مي­آيد. محيط امنيتي پاکستان نشات گرفته از جريانات و تحولاتي است که پاکستان در آن تاسيس يافته است؛ تحولاتي که منجر به ظهور دو کشور مستقل پاکستان و هند شد و در جريان آن خصومت­هايي بين اين دو به وجود آمد که روابط بين اين دو کشور را عمدتاً به خاطر موضوع لاينحل جامو و کشمير تحت تاثير خود قرار داده است. اين موضوع محل منازعه و تنش­هايي مداوم بوده و محيط امنيتي ناپايدار و تنش­زايي را در منطقه به وجود آورده است (قهرمانپور، 26:1386).

پاکستان و ايالات متحده آمريکا در طول تمامي‌سالهاي پس از تشکيل پاکستان، از روابطي نزديک و دوستانه برخوردار بوده­اند. اين روابط در بحران­هاي منطقه­اي، نقش تعيين کننده­اي ايفا کرده است. به­رغم فراز و نشيب­هاي روابط ميان دو کشور، پاکستان هميشه آمريکا را حامي‌خود در مقابل اتحاد جماهير شوروي سابق و هند دانسته و در مقابل ايالات متحده نيز به پاکستان همچون مانعي در برابر نفوذ کمونيسم و شوروي مي­نگريست (نظيف­کار، 1384: 173-172).

۱- روابط آمريكا و پاكستان: متحد متحدين

دولت­هاي متوالي در پاکستان در مواجهه با تهديد از جانب هند، همواره به دنبال حاکميت و استقلال کشور از طريق توسعه ترتيبات امنيتي با قدرتهاي بزرگ بوده­اند. پاکستان در ابتداي سال­هاي استقلال (دهه 50) خويش، به دليل نياز به رفع آسيب­پذيري دفاعي خود و دستيابي به يک موازنه قابل قبول نظامي‌با هند از يک سو و سياست آمريکا در تهديد شوروي به عضويت اتحاديه­هاي دفاعي غرب درآمد و به نوعي خود را متحد غرب نمود (منصوري، 63:1385).

کمبود قدرت استراتژيک پاکستان در قبال همسايه آن، هند، از ابتدا تا انتهاي جنگ سرد، اين کشور را در اردوگاه غرب و آمريکا قرار داد. معماي امنيتي[1] پاکستان که چگونه بتواند نامتوازن بودن قدرت خود را در قبال هند جبران کند و بدبيني و عدم اعتماد پايدار همسايه شمالي يعني افغانستان و نگراني از محور کابل- مسکو و دهلي نو، اسلام­آباد را در حلقه استراتژيک[2] آمريکا قرار داد و عضويت در اتحاديه­هاي دفاعي غرب از جمله پيمان دفاعي ترکيه و پاکستان و قرارداد دوجانبه دفاعي آمريکا و پاکستان، پيمان مانيل (سيتو[3]) و پيمان بغداد (سنتو[4]) نمودي از اين اتکاي استراتژيک بود. بعد از آن پيمان نظامي‌1959 پاکستان و آمريکا، مبناي تعاملات استراتژيک براي چند دهه بود (سجادپور، 32:1386).

طي دوران جنگ سرد، منافع عمده آمريکا در منطقه جنوب آسيا، جلوگيري از جذب کشورهاي منطقه در حلقه کمونيسم بود. ابتدا ضربه بر عليه پيشرفت کمونيسم به طور کلي و بعد از آشتي چين و آمريکا بر محدود شدن توسعه­طلبي اتحاد جماهير شوروي تاکيد داشت. افول قدرت­هاي اروپايي بعد از جنگ دوم جهاني، بر ظهور همزمان شوروي و آمريکا و تحقق نظام دوقطبي[5] اثر گذاشت. در اين دوران که تهديد کمونيسم، جدي­ترين تهديد عليه جهان سرمايه­داري به شمار مي­آمد، آمريکا به عنوان رهبر بلامنازع جهاني و سردمدار جهان سرمايه­داري، انزواگرايي[6] خود را متوقف کرد و استراتژي جهاني ضد کمونيستي[7] را در پيش گرفت. چرا که فقط آمريکا به اندازه کافي قدرتمند بود که تهديدات نوظهور ساختار نظام بين­المللي دوقطبي را پاسخ دهد. يکي از معدود کشورهاي آسيايي که به ايالات متحده در جهت جستجوي متحدين پاسخ داد، پاکستان بود که خود نيز در جستجوي پيدا کردن دوستان بين­المللي براي رويارويي با تهديدات از ناحيه هند بود. استراتژي جهاني ضد کمونيستي ايالات متحده با دکترين سد نفوذ ترومن[8] در سال 1947 شروع شد. در اين ميان، پاکستان به دليل قرابت جغرافيايي به شوروي و مرزهاي چين از اهميت استراتژيکي مهمي‌در دکترين سد نفوذ واشنگتن که بر زنجيره­اي پيوسته از متحــدين در اطراف بلوک چين- شــوروي تاکيد داشت، برخوردار بود
(Hilali, 1995:71-72).

 روابط پاكستان و آمريكا در دوره‌ي جنگ سرد به چند مرحله قابل تقسيم است:

۲- دوره اول: 1965-1949

دوره اول دربرگيرنده فاصله زماني سال 1949 يعني زمان آتش­بس سازمان ملل در جنگ بر سر کشمير تا سال 1965 است. در اين دوره زماني، پاکستان متحد غرب تلقي گرديد و در پيمان­هاي نظامي‌از جمله سيتو و سنتو عضويت داشت. اصلي­ترين عامل عضويت پاکستان در اين ائتلاف­ها، نياز به رفع آسيب­پذيري دفاعي خود و دستيابي به يک موازنه قابل قبول نظامي‌با هند بوده است (نظيف­کار، 161:1384).

نفوذ تدريجي ايالات متحده در ساختار نظامي، اداري و حتي فرهنگي، اجتماعي پاکستان و افزايش روزافزون کمک­هاي گوناگون از يك طرف و گسترش روابط هند و شوروي از طرف ديگر، عامل وابستگي به آمريکا و تبعيت از سياست­ها و تامين منافع منطقه­اي آن کشور از سوي پاکستان شد.

دولت ايالات متحده از زمان برقراري روابط رسمي‌دو کشور با توجه به نيازهاي مالي و تسليحاتي و پشتيباني سياسي پاکستان، نفوذ و دخالت خود را در اين کشور افزايش داده است. در اين دوران در پوشش مبارزه با کمونيسم و ايجاد خط دفاعي و کمربند امنيتي[9] در مقابل بلوک شرق و پس از پيروزي انقلاب چين، تشکيل يک پيمان نظامي‌به نام سيتو با عضويت پاکستان و تعدادي از کشورهاي جنوب شرق آسيا و استراليا براي مقابله با مائويسم[10] و پس از آن فراهم آوردن موجبات امضاي پيمان بغداد که بعدها به دنبال کودتاي نظامي‌عراق تبديل به سنتو شد، عملاً پاکستان را به تبعيت از سياست­ها و منافع خود وادار کرد (منصوري، 1384: 191-187).

طي دهه 50 که ايالات متحده کمونيسم را مهمترين تهديد عليه خود مي­دانست، مشتاق پيوستن کشورهاي هند و پاکستان به اتحاديه­هاي نظامي‌تحت رهبري خود در دفاع از جهان آزاد بر عليه کمونيسم بود. در اين خصوص، پاکستان علاقمند به همراهي کردن سياست اتحاديه­هاي نظامي‌آمريکا در آسيا بود که به همان ميزان حمايت آمريکا را در مناقشه­اش با هند بدست بياورد. با روي کار آمدن جمهوري­خواهان، دالس وزير امور خارجه، طراح ايجاد کمربند شمالي[11] مبني بر ايجاد محاصره و تحديد شوروي در گستره خشکي از طريق اتحاديه­هاي منطقه­اي را خاطرنشان ساخت. دالس در ديدار خود از پاکستان اظهار داشت: «پاکستان جايگاه مهمي‌در جهان اسلام به خود اختصاص داده و ايمان مذهبي مردم پاکستان، سپر قابل اعتمادي در برابر کمونيسم مي­باشد». اگرچه پاکستان به کمک­هاي نظامي‌در مقابل هند دست يافت، اما دليل توجه آمريکا در تضمين کمک نظامي ‌به پاکستان، تقويت بنيه نظامي‌آن کشور بود به طوري که بتواند بر تهديد نظامي‌عليه منافع امنيتي ايالات متحده فائق آيد. طرح­هاي ايالات متحده در عدم پذيرش ايدئولوژي کمونيسم، محافظت از جهان آزاد در برابر کمونيسم چه در شکل روسي آن يا چيني يا هر نوع ديگري را آشکار مي­ساخت که پاکستان جزء سازنده اين طرح بود. از اين‌رو، منافع ايالات متحده، تضمين استقلال پاکستان و تداوم اتحادش با جهان آزاد در يک مجموعه امنيتي در برابر کمونيسم را ضروري ساخت.

پاکستان تنها کشور جنوب آسيا در جهان اسلام بود که در تمام اتحاديه­هاي نظامي‌به رهبري آمريکا مشارکت داشت. اين زماني بود که پاکستان مشتاق بدست آوردن کمک­هاي نظامي‌و اقتصادي از آمريکا در جهت تقويت بنيه دفاعي خود در مقابل همسايه بزرگترش هند بود (Hilali, 1995:82-83).

اين دوران با پيوستن پاکستان به اتحاديه­هاي نظامي‌به رهبري آمريکا به «دوران همبستگي با غرب» نام گرفت. پس از پيروزي جمهوريخواهان در سال 1953، آمريکا اقدام به شکل­دهي ائتلاف­هاي نظامي‌در امتداد نقاط ضربه­پذير دنياي کمونيستي در خاورميانه و آسيا نمود. با سفر دالس به پاکستان در آنجا با تفکر انعقاد يک پيمان نظامي‌با آمريکا که به دنبال اهداف امنيتي بود با استقبال بيشتري مواجه شد. پاکستان با وجود ارتش تحت رهبري ژنرال ايوب در سال 1954 به پيمان سيتو و در سال 1955 نيز به پيمان بغداد پيوست و به پلي ميان اين دو پيمان مبدل شد. وقتي ايوب خان در سال 1959 به آمريکا سفر نمود، اهميت پاکستان براي غرب را با متحد متحدين[12] آمريکا خواندن کشورش مورد تاکيد قرار داد. سالهاي 1961-1954 شاهد اوج اين مناسبات بود. يعني زماني که کمک­هاي اقتصادي و نظامي‌از سوي آمريکا به پاکستان سرازير شد. رقابت دوره جنگ سرد به اوج خود رسيد زيرا شوروي از ايدئولوژي کمونيسم خود که مبتني بر سوسياليسم[13] بود براي جذب کشورهاي آسيايي و آفريقايي که در حال استقلال بودند، بهره مي­گرفت. در اين مرحله از جنگ سرد کنترل مستمر بر مناطقي از اتحاد جماهير شوروي که نزديک جنوب آسيا بود به ويژه تاسيسات نظامي‌قزاقستان از اهميت به­سزايي برخوردار بود. پايگاهي که از سوي پاکستان به آمريکا در نزديکي پيشاور[14] واگذار شده بود در شناسايي اقدامات شوروي حائز اهميت بود (فرزين­نيا، 1385: 532-530).

نظر به اهميت پاکستان در منطقه و هم­پيماني با ايالات متحده، اين کشور به يک­سري ترتيبات امنيتي با ايالات متحده دست يافت که در زير توضيح داده مي­شود:

الف-پيمان دفاعي ترکيه- پاکستان

به دنبال بازگشت نيكسون از سفر آسيايي در سال 1953 به واشنگتن، وي مصرانه خواستار آن شد تا با ايجاد پيمانهاي نظامي‌شامل كشورهاي تركيه، ايران، پاكستان، فرمز (تايوان)، ژاپن، هند و چين حلقه‌ي تحديدي به دور كشورهاي كمونيست در آسيا تنيده شود. وي توصيه كرد كمك نظامي‌در اختيار پاكستان قرار گيرد و اعتقاد داشت كه تصميم ايالات متحده در اين خصوص بايد به بهترين شكلي كه منافع واشنگتن را تأمين مي‌كند، اتخاذ گردد. تصميم بر اين قرار گرفت كه كمك نظامي‌به پاكستان در چارچوب پيمان دفاعي بين تركيه و پاكستان اعطا شود.

بر همين اساس در 19 فوريه 1954 بيانيه مشترکي در کراچي و آنکارا انتشار يافت، حاکي از آنکه ترکيه و پاکستان موافقت کردند راههاي همکاري نزديکتر در زمينه­هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و نيز تقويت صلح و امنيت را در جهت منافع خود و ساير ملل صلح­دوست مورد مطالعه قرار دهند. محمدعلي بوگرا نيز در انتقال نظراتش به مردم پاکستان اظهار داشت که نخستين اقدام قابل توجه و اساسي در تقويت جهان اسلام معمول گشته است و كمك نظامي‌آمريکا، پاکستان را قادر خواهد ساخت به توان نظامي‌مناسب دست يابد، بي­آنکه فشار زيادي بر اقتصاد کشور وارد آيد. ماده چهارم حدود همکاري­هاي دفاعي را به اين موارد مشمول مي­دارد: تبادل اطلاعات، تجربيات و پيشرفت­هاي بدست آمده، تلاش براي توليد بومي‌تسليحات مورد نياز و اشتراک مساعي به موجب ماده 51 منشور سازمان ملل در برابر تجاوز به خاک هر يک از دو کشور (بورك، 179:1377-178).

ب- قرارداد دوجانبه دفاعي پاكستان- آمريكا

به دنبال پيمان دفاعي تركيه- پاكستان، قرارداد كمك دوجانبه‌ي دفاعي بين آمريكا و پاكستان انعقاد يافت كه به موجب آن آمريكا متعهد شد جنگ‌افزار و آموزش نظامي‌در اختيار نيروهاي مسلح پاكستان قرار دهد. همزمان با امضاي قرارداد در 10 مه 1954، هر دو دولت اعلام كردند كه ايجاد اتحاد نظامي‌يا پايگاه نظامي‌در پاكستان براي آمريكا منظور نمي‌باشد. بررسي دقيق شروط ملازم با جنگ‌افزار داده شده به پاكستان روشن مي‌سازد كه به موجب ماده‌ي 2 قرارداد، دولت پاكستان از كمك دريافتي صرفاً براي حفظ امنيت داخلي، دفاع مشروع و يا مشاركت در دفاع منطقه‌اي يا در ترتيبات و اقدامهاي امنيت جمعي سازمان ملل استفاده خواهد كرد و تحت عنوان هيچ شرايطي مجاز به بهره‌گيري از آن در تجاوز عليه كشورهاي ديگري نخواهد بود. هيلدرث، سفير وقت آمريكا نيز تشريح ساخت كه جنگ‌افزارهاي اعطايي به پاكستان و ديگر كشورهاي جهان فقط شامل اين محدوديت است كه نبايد به منظور تجاوز بلكه دفع تجاوز مورد استفاده قرار گيرد (بورك، 180:1377).

ج-پيمان مانيل (سيتو)

با سقوط پادگان دين‌بين‌فو فرانسه در هندوچين در سال 1954 توسط نيروهاي ويت مين، دالس وزير امور خارجه‌ي آمريكا اعلام داشت كه تحميل نظام كمونيستي بر جنوب شرقي آسيا نبايد منفعلانه پذيرفته شود، بلكه بايد با اقدام متحد به رويارويي با آن پرداخت. سقوط دين‌بين‌فو در هفتم ماه مه، يك روز قبل از آنكه كنفرانس ژنو به بحث درباره‌ي هندوچين بپردازد، بيم و هراس از دخالت مستقيم آمريكا را افزايش داد. چرچيل به همراه وزير امور خارجه‌اش «ادن» براي بازداشتن آمريكا از دست زدن به يك اقدام عجولانه به واشنگتن پرواز كرد. به دنبال آن براي تهيه‌ي طرحي براي دفاع جمعي در جنوب شرقي آسيا،گروه مطالعاتي آمريكا و انگليس در واشنگتن تشكيل گرديد. برابر ترتيبات به عمل آمده، ايجاد تشکيلات دفاع جمعي ويژه آسياي جنوب شرقي، مطابق توصيف­هاي گروه کاري تعيين شده در واشنگتن، اقدام بعدي به شمار مي­آمد. سرانجام با انعقاد کنفرانسي در مانيل در تاريخ 11 سپتامبر 1954 پيمان دفاع جمعي جنوب شرقي آسيا، موجوديت يافت و بر پايه آن، بين کشورهاي پاکستان، تايلند، فيليپين، آمريکا، انگليس، فرانسه، استراليا و زلاندنو با صدور بيانيه­اي متضمن اصول کلي، تحت عنوان منشور پاسفيک[15]، اتحاديه نظامي‌تاسيس گرديد. بايد اظهار داشت که پاکستان از همان ابتدا چندان اميدي به سيتو نداشت، زيرا اين پيمان خاطرنشان ساخته بود که سيتو از وي در قبال حمله احتمالي هند که بزرگترين نگراني پاکستان به شمار مي­آمد، هيچ گونه حمايتي به عمل نمي­آورد. آمريکا تبصره­اي را در متن پيمان گنجاند داير بر اينکه تعهد وي موجب بند يک ماده چهار، صرفاً موارد تجاوز از ناحيه کمونيست­ها را شامل مي­شود. با نزديک شدن موعد تشکيل نخستين شوراي سيتو، فشار آمريکا و انگليس بر پاکستان براي اعلام جانبداري­اش از پيمان شدت گرفت و سرانجام در 19 ژانويه 1955 اعلام شد که پاکستان تصميم به تصويب پيمان مانيل گرفته است. پاکستان بعد از عضويت در سيتو، به صورت يکي از اعضاي پرجنب­وجوش آن درآمد و تا زمان بازنگري در سياست خارجي خود به اين شيوه ادامه داد. دليل آن عمدتاً اين بود که پاکستان اتحاد با آمريکا را هسته اصلي سياست خارجي خود قرار داد (Hagery, 1986: 220-242).

د-پيمان بغداد (سنتو)

پيمان بغداد در اصل به منظور مقابله با سياست ديرپاي روسيه در توسعه­طلبي[16] به سوي سرزمين­هاي جنوبي، در امتداد درياي خزر و درياي سياه و نيز آسياي ميانه اتخاذ گرديد. به ويژه اينکه اتحاد شوروي وارث فتوحات روسيه تزاري در آسياي مرکزي مسلمان محسوب مي­شد که به موجب آن با افغانستان، در مجاورت گذرگاه تاريخي به شبه قاره هند هم­مرز شده بود. گرچه رهبران انقلاب کمونيستي به ظاهر عدول خود را از سياست­هاي تزاري اعلام داشتند، ولي در باطن هيچ­گاه چشم طمع از آبهاي گرم جنوب برنداشتند. ابتدا پيمان همکاري دوجانبه بين عراق و ترکيه در تاريخ 24 فوريه 1955 در بغداد به امضاء رسيد، به دنبال آن، پاکستان در سوم نوامبر 1955 به پيمان بغداد ملحق شد. بعد از انقلاب 1958، عراق ديگر در فعاليت­هاي پيمان شرکت نکرد و در اکتبر همان سال ستاد مرکزي پيمان به آنکارا انتقال يافت و در ماه اوت 1959 به سازمان پيمان مرکزي (سنتو) تغيير نام داد.

مع­الوصف، پاکستان بار ديگر توسط دوستان غربي­اش دريافت که نمي­تواند آنچه را که بيشترين نيازش به­شمار مي­آيد، يعني حمايت در برابر تهاجم هند، به دست آورد. زماني که آمريکا در کميته نظامي‌پيمان بغداد حضور يافت، اظهار داشت که اين مشارکت صرفاً براي مقابله با تهديد کمونيست بوده و هيچ قصدي دال بر درگير شدن در مسائل خارج از منطقه­اي بر آن مترتب نيست. ايوب خان، رئيس جمهور پاکستان طي يک کنفرانس مطبوعاتي در اکتبر 1959 برملا ساخت که کشورش مصر به ايجاد ساختار فرماندهي براي سنتو است، اما نظر به اينکه آمريکا در سازمان عضويت کامل نداشت، تحقق آن با مشكل جدي روبرو شد (بورك، 185:1377-184).

ه-توافقنامه همکاري دوجانبه 1959

اين توافقنامه بين آمريکا و هر يک از کشورهاي پاکستان، ترکيه و ايران در پنجم مارس 1959 انعقاد يافت. ماده «2» توافقنامه که متن آن در مورد هر سه کشور يکسان بود، از تداوم کمک­هاي نظامي‌و اقتصادي آمريکا به پاکستان اطمينان مي­داد و ماده «1» که حدس و گمانهاي را نسبت به حدود شمول آن برانگيخت، اظهار مي‌داشت: چنانچه پاکستان مورد تجاوز قرار گيرد؛ دولت ايالات متحده، به منظور ارتقاي صلح و ثبات در خاورميانه و نيز کمک به دولت پاکستان، بنا به درخواست آن كشور  برابر با قانون اساسي خود، اقدام مناسبي را که مي‌تواند بکارگيري نيروهاي مسلح را نيز شامل شود، بر پايه توافق دوجانبه و به نحو مقرر در قطعنامه مشترک، در پيش خواهد گرفت. به دليل نبود واژه کمونيسم در متن توافقنامه، شماري از سخنگويان پاکستان ماده «1» را به تعهد آمريکا در دفاع از پاکستان عليه تجاوز از هر ناحيه­اي تفسير کردند که تلويحاً دلالت داشت بر اينکه پاکستان مي‌تواند روي کمک مستقيم آمريکا عليه تجاوز هند نيز حساب کند؛ اما تجاوز مسلحانه از ناحيه هر کشور تحت کنترل کمونيسم بين‌الملل، منظور اصلي قطعنامه ياد شده را تشکيل مي­داد (Sultan Mohammad, 2006:16)

در مجموع، پاکستان به واسطه چهار توافقنامه امنيتي دوجانبه به ايالات متحده وابسته شد. علاوه بر اين، نخبگان نظامي‌پاکستان مانند ژنرال ايوب خان، پيوسته بر تخصيص بيشتري از کمک­هاي نظامي‌و اقتصادي اصرار مي‌ورزيدند که از طرف تعدادي از مقامات آمريکايي حمايت مي­شد مبني بر اينکه پاکستان قاطعانه يک سياست ضد کمونيستي را اتخاذ کرده است. همچنين آنها تاکيد مي­کردند که اگر تسليحات بيشتري به پاکستان داده شود، آن کشور مي­تواند نقش به­سزايي در دفاع از منطقه ايفا نمايد. تصميم­گيران ايالات متحده بر اين اعتقاد بودند که پاکستان فشار نظامي‌اتحاد شوروي را به عنوان يک خطر مهم ارزيابي کرده که همکاري با غرب را ضروري مي‌سازد (Hilali, 1995:74-75). بنابراين، اتحاد نظامي‌پاکستان يک الزام استراتژيکي شد که ايالات متحده به واسطه آن در تصور رهبران هند به عنوان دوست پاکستان و دشمن هند شناخته مي­شد (Srivastava, 1997:402).

در مجموع، مرحله‌ي اول روابط آمريكا و پاكستان مرحله‌ي پيوستن پاكستان به ميثاق‌هاي نظامي است. يکي از شرط­هاي اساسي اين ميثاق­ها اين است که با يکديگر در عرصه­هاي دفاعي همکاري نمايند. هنگامي‌که پاکستان موافقتنامه­هاي مورد نظر را امضاء رساند در نيروي دفاعي غرب به حيث يک عضو قابل ملاحظه سر برافراشت و غرب نيز به حيث يک همکار استراتژيک[17] به وي نگريستند و از اين لحاظ پاکستان به کشوري مبدل گرديد که مي­تواند از غرب همکاري­هاي بيشتر اقتصادي و نظامي‌را بدست بياورد (سعيدي، 2:1386).

۳-دوره‌ي دوم: 1979-1965

دوره دوم شامل فاصله زماني سالهاي 1995-1979 است، يعني از زمان جنگ سال 1965 تا حمله شوروي به افغانستان در دسامبر 1979. در اين دوره زماني، کاهش بسيار شديدي در کمک­هاي اقتصادي و نظامي‌به پاکستان صورت گرفت. هند در اين دوره، نقش بسيار اساسي را در تضعيف پاکستان غربي و تاسيس پاکستان شرقي- که بعداً بنگلادش ناميده شد- ايفا کرد.

ايالات متحده در جنگ­هاي 1965 و 1971 بين هند و پاکستان، موضع بي­طرفي[18] اختيار کرد و کمک نظامي‌به پاکستان را متوقف نمود که در اين ميان به پاکستان بيش از هند آسيب رساند (نظيف­کار، 1384: 162).

بر اساس وضعيت بي‌طرفي، آمريکا ارسال تدارکات نظامي‌به پاکستان و هند را به حالت تعليق درآورد، بدين استدلال که مي­تواند به قدرت درخواست شوراي امنيت براي برقراري آتش­بس بيفزايد. اگرچه پاکستاني­ها بدان حد واقع­گرا بودند که بدانند آمريکا هيچ گاه نيروهاي خود را براي جنگيدن با هنديها جهت حمايت از پاکستان اعزام نخواهد داشت، اما انتظار داشتند که آمريکا از نفوذ فوق­العاده خود در هند به منظور بازداشتن آن از تجاوز از مرزهاي بين­المللي که تهديدي است جدي بر استقلال پاکستان، استفاده کند.

اگرچه پاکستاني­ها احساس کردند که از جانب آمريکا در خلال جنگ کمکي دريافت نکرده­اند، منکر اين واقعيت نيز نبودند که اتحادشان با آمريکا در کل از ارزش زيادي برخوردار است. از نظر پاکستان اگرچه کمک نظامي‌آمريکا به منظور مقابله با هند نبود، ولي در اختيار داشتن آن خود نوعي بازدارندگي عليه هند به‌شمار مي‌رفت (بورک، 1377: 379-374).

طي اين دوره، روابط بين دو کشور به واسطه رابطه پاکستان با چين، آزمايش هسته­اي پاکستان و تحريم آمريکا عليه اين کشور رو به سردي گرائيد و از زاويه شک و ترديد به آن مي­نگريست. آمريکا به اين دليل که از بهبود مناسبات پاکستان و چين به دنبال امضاي پيمان مرزي ميان دو کشور در سال 1963 ناخشنود بود، هنگامي‌که پاکستان ارتباط هوايي چين با جهان خارج را در سال 1964 تسهيل نمود، آمريکا مراتب ناخرسندي خود را با لغو کمک تخصصي براي اصلاح فرودگاه داکا[19] به نمايش گذاشت. آمريکا در سال 1965 کمک ساليانه خود به نشست کنسرسيوم[20] پاکستان را به منظور ابراز ناخرسندي هرچه بيشتر خود از مناسبات دوستانه رو به ظهور چين به تعويق انداخت (فرزين­نيا، 1385: 532-530).

در نوامبر 1971 به دنبال عدم مساعدت پيمان سنتو و کشورهاي عضو آن به پاکستان در جنگ با هند و جدايي پاکستان شرقي، پاکستان از عضويت آن پيمان خارج شد. ايالات متحده در اين جنگ نيز مانند گذشته کمک­هاي نظامي‌خويش را تحت بهانه روابط با چين، با پاکستان کماکان قطع نمود (عباسي رداني، 124:1381).

جنگ 1971 هند و پاکستان، بي­طرفي آمريکا را به چالش کشاند، چرا که روابط هند و شوروي و امضاي معاهده دوستي 1971 بين دو کشور، بي­طرفي آمريکا را خنثي کرد (Hilali, 1995:76). در مقابل کمک­هاي نظامي‌شوروي به هند در خلال اين جنگ، آمريکا ناوگان هفتم نيروي دريايي خود را وارد اقيانوس هند نمود و خود را وانمود به حمايت از پاکستان کرد و بنا به دستور واشنگتن ناو هواپيمابر اينتر پرايزر[21] به منظور ارعاب دهلي نو راهي خليج بنگال[22] شد. با اين هدف که تا حد امکان از فشار وارده بر نيروهاي محاصره شده پاکستان بکاهد. اين زماني بود که پاکستان به اقدامات دولت نيکسون در بهبود روابط با چين کمک کرد (بورک، 1377: 430-428).

آمريکا پس از ورود نيکسون به کاخ سفيد در سال 1969 از سرگيري مناسبات با چين را جهت
بهره­برداري از اختلاف چين و شوروي عاقلانه ديد. آمريکا از مناسبات نزديک با پاکستان و چين در اين زمينه بهره­برداري کرد و اسلام­آباد نقش ميانجي­گري  را در آغاز روابط چين و آمريکا ايفا نمود. جنگ 1971 بين هند و پاکستان و نزديک شدن آمريکا و چين از سال 1972 به بعد و ادامه خصومت بين چين- هند و چين- شوروي موجب تحکيم روابط دو کشور و آمريکا در مقابل هند و شوروي شد (فرزين­نيا، 532:1385).

اگرچه توسعه روابط چين و پاکستان و همکاري­هاي هسته­اي دو طرف، موجب گرديد تا روابط آمريکا و پاکستان  به دليل بدبيني آمريکا به فعاليت­هاي هسته­اي پاکستان  توسعه نيابد، اما قالب کلي روابط همچنان حفظ شد و منجر به احياي پيمان توسط ذوالفقار علي بوتو، نخست­وزير وقت پاکستان شد که از سال 1972 تا 1976 ادامه داشته است (ملازهي، 86:1382).

اين مرحله به روشني روابط پاکستان و آمريکا را به يک نوع سردي مبهم و متداول نشان مي­دهد. به موجب اينکه پاکستان مي­خواست تا از يک طرف دوستان گذشته را از دست ندهد و از طرف ديگر، ديگران را نيز از خود مسرور نگه دارد. پاکستان پيوسته مي­کوشيد تا روابط استراتژيکي خويش را با چين، آمريکا و ساير کشورهاي غربي حسنه نگه دارد و با هيچ يک از آنها برخلاف ديگران معامله ننمايد. با وجود اينکه آمريکا از چنين سياست پاکستان خوشنود نبود ولي اينکه موجوديت پاکستان در منطقه در مقابل بلوک شرق (اتحاد شوروي) مي‌تواند  نقش عمده را  بازي نمايد، دست همکاري به سوي آن دراز نمود (سعيدي، 3:1386).

۴-دوره‌ي سوم: 1989-1979

دوره سوم فاصله سالهاي 1989-1979 را شامل مي‌شود. در اين فاصله زماني پاکستان فرصت بازسازي مجدد يافت تا آماده چالش با نيروهاي اتحاد جماهير شوروي سابق- که در همسايگي آن يعني افغانستان حضور داشتند- شود. در اين دوران تا اوايل دهه 90، پاکستان تحت حمايت غرب فرصتي يافت تا بتواند با نيروهاي اتحاد جماهير شوروي که افغانستان را تحت اشغال خود درآورده بودند، وارد پيکار و مهار نيروي آن شود. از اين رو، روابط اين دو کشور تحت تاثير اين موضع قرار گرفت و سياست خارجي آن با هدف کسب متحدان منطقه­اي و خارجي دنبال شد (قهرمانپور، 26:1386).

اشغال افغانستان از سوي شوروي در دسامبر 1979، به موقعيت ژئوپوليتکي و ژئواستراتژيکي پاکستان بيش از پيش افزود و آن کشور را در خط مقدم مبارزه با کمونيسم قرار داد.

ظهور انقلاب اسلامي‌ايران و توسعه­طلبي شوروي در افغانستان، به ترس ديرينه غرب از توسعه­طلبي شوروي دامن زد و نياز به اقدام تلافي­جويانه و توقف پيشروي شوروي را آشکار ساخت. منافع جهاني و منطقه­اي ايالات متحده، آن کشور را به برقراري روابط دوباره با پاکستان سوق داد. به ويژه اينکه پاکستان به دليل موقعيت ژئواستراتژيکي، عامل توازن مناسبي در برابر توسعه­طلبي شوروي به­شمار مي­آمد (Hilali, 1995:77).

جيمي‌کارتر، رئيس جمهور آمريکا از تهاجم به خاک افغانستان به عنوان جدي­ترين تهديد  براي صلح از زمان جنگ جهاني به اين سو ياد کرد و پاي­بندي کشورش را به حفاظت نظامي‌از خليج فارس اعلام نمود (ساي وتز، 1370: 137-129).

دولت کارتر که تا اين زمان به دليل تصميم پاكستان به سوي هسته­اي شدن، موضع سختي را در برابر گسترش هسته­اي آن کشور اتخاذ کرده بود، به ارسال تجهيزات نظامي‌به پاکستان اقدام کرد. همچنين از تجهيزات نظامي‌و جنگ‌افزار توقيف شده رفع ممنوعيت شد و به اتحاد مجدد پاکستان تن درداد. نظاميان حاکم در پاکستان نيز به اين نتيجه رسيدند که آمريکا بهترين منبع جنگ­افزار و حمايت خواهد بود. دکترين کارتر که در ژانويه 1980 انتشار يافت، هشداري بود به مسکو در خصوص نيات آمريکا داير بر دفاع از خليج فارس که به موجب آن هر نوع تلاشي از ناحيه مسکو براي بهره­برداري از دفاع ناپايدار در منطقه خليج فارس با پاسخ تند واشنگتن روبرو خواهد شد. هر نوع اقدامي‌از جانب کرملين در جهت پيشروي به سوي آبهاي گرم، حمله­اي بر منافع حياتي ايالات متحده، تلقي خواهد شد. در نبود هر گونه طرح دفاعي آمريکا از پاکستان، آن کشور در برابر تهديدات شوروي آسيب­پذير به نظر مي­رسيد. چرا که دولت کارتر نمي­توانست اجازه دهد پاکستان به ايران دومي‌تبديل شود. افزايش کمک نظامي‌آمريکا به پاکستان در جهت تضمين امنيت آن کشور به عنوان پايگاه امني براي مجاهدان افغان در مقابل توسعه­طلبي شوروي، دور جديدي از روابط استراتژيک را در تاريخ روابط دو کشور رقم زد. واشنگتن انتظار داشت که اسلام­آباد در قبال اين کمک­هاي نظامي، متعهد به دفاع از افغانستان شود و اجازه دهد مجاهدين از خاک اين کشور براي رهبري عمليات خود عليه روسها استفاده کنند. به موجب طرح آمريکا، پاکستان حکم کشور خط مقدم را مي­يافت و اين که بايد به مثابه سنگري باشد که هر گونه تهديد شوروي را نسبت به کل منطقه خليج فارس دفع کند. اگرچه واکنش نامطلوب دولت کارتر نسبت به تخصيص بيشتر تجهيزات نظامي‌موجب شد که ضياءالحق خود را ناگزير از رد کلي پيشنهاد آمريکا ببيند، اما شکست کارتر از رونالد ريگان در انتخابات 1980 به اين توالي رويدادهاي نگران کننده در مناسبات اسلام­آباد- واشنگتن خاتمه داد. دولت جديد مشتاق بود تا به چالش سياست شوروي رود، به ويژه در افغانستان که مردمش آماده بودند هر گونه خطري را براي دفاع از ميهن به جان بخرند. دولت ريگان براي ارسال جنگ­افزار پيشرفته اولويت قائل شده، به طوري که در اين دوره تقويت نظامي‌پاکستان توسط ايالات متحده از اولويت­هاي واشنگتن بود. هنگامي‌که دولت ريگان احساس کرد تصميم سيمينگتون[23] مانع از ارسال تسليحات پيشرفته به پاکستان مي­شود، کاخ سفيد از کنگره درخواست نمود اقدام مناسب در اين خصوص معمول دارد. با رفع ممنوعيت، دولت ريگان شکاف­ها را بين دو کشور برداشت و پاکستان بيشترين ميزان کمک­هاي نظامي‌را در تاريخ روابطش با آمريکا دريافت نمود و ضياء نيز موافقت نمود کشورش را در گرماگرم مبارزه با افغانستان وارد نمايد. اين توافق به صورت نقطه عطفي در روابط اسلام­آباد- واشنگتن عيان گرديد. حجم کمک­هاي آمريکا در سالهاي 1987-1982 بالغ بر 316 ميليارد دلار گرديد. در سال 1988 واشنگتن مبلغ 576 ميليون دلار کمک­هاي نظامي‌و اقتصادي براي پاکستان در نظر گرفت (بورک، 1377: 492-474).

اشغال نظامي‌افغانستان توسط شوروي در سال 1979 که منجر به نزديکي فيزيکي آن کشور به اقيانوس هند شد، زمينه­ساز تحول عميقي در مناسبات بين آمريکا و پاکستان شد که دور جديدي از کنش و واکنش­هاي استراتژيک بين دو کشور را تشکيل داد. اين دوران طي حدود يک دهه جنگ مجاهدين افغاني که توسط آمريکا و پاکستان هم مورد حمايت قرار گرفتند- اوج همکاري­هاي آمريکا با پاکستان در امور نظامي، استراتژيک و منطقه­اي بود (سجادپور، 32:1386).

از طرف ديگر با تجاوز شوروي به افغانستان منافع مشترک پاکستان و آمريکا در زمينه صلح و ثبات در آسياي جنوبي افزايش يافت. در سال 1981 آمريکا با برنامه کمک اقتصادي و نظامي‌2/3 ميليارد دلاري به پاکستان به دليل افزايش تهديدات امنيتي در منطقه و نياز توسعه اقتصادي اين کشور موافقت کرد. به دليل نگراني در مورد امنيت ملي و پذيرش تعهد پاکستان در اين زمينه که قصد ساخت سلاح اتمي‌ندارد، کنگره آمريکا محدوديتها (از جمله طرح سيمينگتون) در مورد کمک به پاکستان را لغو کرد. در مارس 1986 دو کشور در مورد برنامه دوم کمک امنيتي و توسعه اقتصادي 4 ميليارد دلاري در طول سالهاي 93-1988 موافقت کردند. از آنجا که اشغال افغانستان توسط شوروي تهديدي جدي بر عليه امنيت ملي کشور پاکستان بود. اين مسئله باعث شد تا ارتش پاکستان در اين دوران به عنوان 3 پل اصلي ارتباط با واشنگتن نه فقط در عرصه سياست خارجي بلکه در حوزه سياست داخلي بيش از پيش مطرح شود به گونه­اي که مي­توان گفت ساختار قدرت در داخل اين کشور تا حدودي دستخوش دگرگوني شد و ورود ارتش به جزئيات زندگي اجتماعي و اقتصادي پيش از گذشته گرديد (فرزين­نيا، 1385: 34-33). طي اين فاصله، پاکستان به شدت مورد توجه آمريکا بود و يک دهه همکاري نزديک سياسي و نظامي‌در پي آن آغاز گرديد، زيرا پاکستان به کشور خط مقدم[24] ضد اين مداخله آشکار که ريگان رئيس جمهور آمريکا آن را امپراطوري اهريمن[25] خواند، مبدل گرديد.

بنابراين، در فضاي جنگ سرد، پاکستان در جبهه آمريکا قرار گرفت و از کمک­هاي اقتصادي، سياسي و نظامي‌آمريکا برخوردار گرديد. در اين مقطع تاريخي، آن کشور به صورت يک متحد تابع آمريکا درآمده بود و کوشيد با حفظ و گسترش مناسبات خود با غرب و به ويژه آمريکا منافع حياتي خود را نيز حفظ نمايد.

ساختار دوقطبي جنگ سرد و الگوي رقابت در سازه‌ي تك‌قطبي جنوب آسيا بين هند، قدرت سطح يك و پاكستان، قدرت سطح دو  باعث شد تا در حالي كه هند، قدرت سطح يك از ورود بازيگر برون‌منطقه‌اي كمتر استقبال مي‌كرد، پاكستان قدرت سطح دو  براي جبران كمبود قدرت در تقابل با قدرت سطح يك به همكاري با قدرت مداخله‌گر بپردازد، به گونه‌اي كه الگوي روابط گسترده با قدرت درجه دو منطقه‌اي نيز مانع از شكل‌گيري نظام چندقطبي شده بود (حافظ‌نيا،81:1383).

با توجه به اين واقعيت، منطقه‌ي جنوب آسيا وارد نظام ژئوپوليتيكي شده بود كه در يك سر آن محور  ژئوپوليتيك آمريكا- پاكستان و در سر ديگر آن محور ژئوپوليتيك هند- اتحاد جماهير شوروي قرار گرفته بود.

نتيجه­گيري

رقابت دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد در منطقه آسياي جنوبي، هند را متحد اتحاد جماهير شوروي و پاکستان را متحد آمريکا ساخت. سياست عدم تعهد هند باعث دوري آن کشور از آمريکا و نزديکي به اتحاد جماهير شوروي شد. در اين ميان، آمريکا به عنوان رهبر بلوک غرب که کمونيسم را مهمترين تهديد عليه منافع اقتصادي و جهاني خود مي­دانست، تلاش نمود تا با وارد کردن پاکستان در اتحاديه­هاي منطقه­اي و نظامي‌و گزينش آن کشور در خط مقدم مبارزه با کمونيسم، حضور و نفوذ خود را در منطقه جنوب آسيا در مقابل بلوک شرق تحکيم بخشد.

اتحاد آمريکا با پاکستان، از اتحاد هند رقيب منطقه­اي پاکستان با شوروي و دشمني هند با چين و همچنين تشديد اختلافات چين با شوروي پس از آشتي چين و آمريکا نشات مي­گرفت. در اين مقطع، آمريکا با پاکستان رقيب منطقه­اي هند مناسبات استراتژيک برقرار کرد تا پاسخ اتحاد جماهير شوروي در جنوب آسيا را بدهد. طي اين دوران، جنوب آسيا وارد نظام ژئوپوليتيک به رهبري آمريکا شده بود. محور مسکو- دهلي در آن زمان در مقابل محور واشنگتن- اسلام­آباد قرار گرفته بود.



[1]- Security Dilemima

[2]- Strategic circle 

[3]- CEATO

[4]- CENTO treaty

[5]- Bipolar 

[6]- Isolation

[7]- Anti-Communism

[8]- Truman

[9]- Security tier

[10]- Maoism

[11]- Northern tier

[12]- Most Allied Ally

[13]- Socialism

[14]- Peshawar

[15]- Chart Pacific

[16]- Expansionism

[17]- Strategic Cooperator

[18]- Neutrality

[19]- Daka

[20]- Consortium

[21]- Inter Priser

[22]- Bay of Bangal

[23]- Simington

[24]- Front- State

[25]- Devilimpire